بکوی یار بی‌پروا گذشتیم دل آنجا ماند و ما ز آنجا گذشتیم غلط کی میتوان ز آنجا گذشتن مگر ما بیخود و بی ما گذشتیم نه ما ماند و نه سر ماند و نه پا ماند هم از ما هم ز سر هم پا گذشتیم چو از یار حقیقی بوی بردیم ز هر گلدستهٔ رعنا گذشتیم عیان دیدیم خورشید ازل را ز هر مه طلعت زیبا گذشتیم حدیث از شاهد و ساقی مگوئید که این را خط زدیم و آنرا گذشتیم بجان و دل غم مولی گزیدیم هم از دنیا هم از عقبا گذشتیم نمی‌پیچیم در زهاد و عباد هم از اینها هم از آنها گذشتیم نه از دنیا و عقبا طرف بستیم بماندیم این دو را برجا گذشتیم چو در اقلیم بیجانی رسیدیم ز راه و منزل و ماوا گذشتیم بخلوت خانهٔ توحید رفتیم هم از لا و هم از الا گذشتیم دل و جانرا بحق دادیم چون فیض ز گفت و گو و از غوغا گذشتیم فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38039