ذرهٔ درد بر آن مایهٔ درمان بردن به ز کوه حسناتست بمیزان بردن ایستادن نفسی نزد مسیحا نفسی به ز صد ساله نمازست بپایان بردن یک طوافی بسر کوی ولی اللّهی به ز صد حج قبولست بدیوان بردن تا توانی اگر از غم دگران برهانی به ز صد ناقه حمراء بقربان بردن بردن غم ز دل خسته دلی در میزان به ز صوم رمضانست بشعبان بردن یکجو از دوش مدین دینی اگر برداری به ز صد خرمن طاعات بدیان بردن به ز آزادی صد بندهٔ فرمان بردار حاجت مؤمن محتاج باحسان بردن دست افتاده بگیری ز زمین برخیزد به ز شبخیزی و شاباش ز یاران بردن نفس خود را شکنی تا که اسیر تو شود به زاشکستن کفار و اسیران بردن خواهی ار جان بسلامت ببری تن در ره خدمتش را ندهی تن نتوان جان بردن سر تسلیم بنه هرچه بگوید بشنو از خداوند اشارت ز تو فرمان بردن دل بدست آر ز صاحبدل و جان از جانبخش گل و تن را نتوان فیض بجانان بردن فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38096