الا ای شمع گریان گرم می‌سوز خلاص شمع نزدیک است شد روز خلاص شمع‌ها شمعی برآمد که بر زنگی ظلمت‌‌‌‌‌هاست پیروز نهان شد ظلم و ظلمت‌ها ز خورشید نهان گردد الف چون گشت مهموز شنو از شمس تاویلات و تعبیر چو اندر خواب بشنیدی تو مرموز چنین باشد بیان نور ناطق نه لب باشد نه آواز و نه پدفوز چو مه از ابر تن بیرون رو ای دوست  هزار اکسیر از خورشید آموز پی خورشید بهر این دوانست هلال و بدر صبح و شام چون یوز چو دیدی پرده سوزی‌‌های خورشید دهان از پرده دریدن فرودوز خمش آن شیر شیران نور معنی‌‌‌ست پنیری شد به حرف از حاجت یوز مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3812