برخیز و صبوح را برانگیز جان بخش زمانه را و مستیز آمیخته باش با حریفان با آب شراب را میامیز یاد تو شراب و یاد ما آب ما چون سرخر تو همچو پالیز ای غم اجلت درین قنینه‌‌‌ست گر مردنت آرزوست مگریز مرگ نفس است در تجلی مرگ جعل است در عبربیز مجلس چمنی‌ست و گل شکفته ای ساقی همچو سرو برخیز این جام مشعشع آن گهی شرم؟ ساقی چو تویی خطاست پرهیز ما را چو رخ خوشت برافروز غم را چو عدوی خود درآویز هشتیم غزل که نوبت توست مردانه درآ و چست و سرتیز مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3816