گرفتم ملک جان الحمدالله گذشتم از جهان الحمدالله چه جان و چه جهان چه ملک و چه ملک شدم تا جان جان الحمدالله مکان را در نوردیدم بهمت شدم تا لامکان الحمدالله برون کردم سر از عالم نهادم قدم بر آسمان الحمدالله ز مهر فانیان دل بر گرفتم شدم از باقیان الحمدالله ز محکومان بریدم رو نهادم سوی آن حکمران الحمدالله ز چاه طبع یوسف وار رفتم بسوی مصر جان الحمدالله ز خوف عقل یونس وار جستم بصحرای عیان الحمدالله ز بود فیض و نابودش برستم نه این ماند و نه آن الحمدالله فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38205