در عشق دوست ای دل شیدا چگونه‌ای ای قطره کشاکش دریا چگونه‌ای یادآور ای عدم ز نهانخانه‌ای قدم پنهان چگونه بودی و پیدا چگونه‌ای در بحر بی کنار کنارم کشید و گفت بی ما چگونه بودی و با ما چگونه‌ای من جلوه نا نموده تواز خویش میشدی امروز غرق بحر تجلا چگونه‌ای جمعی بساحل از کشش ما در اضطراب ای غرق بحر عاطفت ما چگونه‌ای بازم ز خویش‌ راند و بکنج غمم نشاند گفت ای نشانه تیر بلا را چگونه‌ای در چاه بابلم موی خود ببست گفت ای اسیر زلف چلیپا چگونه‌ای ای خانه زاد عشرت و پرورده‌ای طرب در لجه محیط غم ما چگونه‌ای ای فیض خویش را بغم عشق ما سپار و آنگه ببین که در کنف ما چگونه‌ای فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38228