بیک نظر کندم دیده مبتلای کسی ندیده است چو دیده کسی بلای کسی خرابی دل من نیست جز زدیدهٔ من که بسته باد چنین روزن از سرای کسی ز دست دیده چه سازم مرا بجان آورد کسی چگونه کشد روز و شب جفای کسی من از کجا و غم عشق بیغمان ز کجا چه لازمست کسی غم خورد برای کسی ز دیده شکوه کنم یا ز جور مهرویان بلاست بدتر یا مایهٔ بلای کسی ز عشق شکر کنم یا کرشمهٔ معشوق دواست خوشتر یا مایهٔ دوای کسی وفا و مهر ازینان طمع مدار ایدل نمیشوند نکویان بمدعای کسی چو دیده دید و طپیدن گرفت دل نتوان بغیر آنکه نهد دل کسی برای کسی چو دل ز سینه برون رفت و با کسی پیوست طمع مدار دگر گردد آشنای کسی ز غیر شکوه برم سوی بار از و بکجا بهر کسی نتوان گفت ماجرای کسی ز بیوفائی خوبان بجان رسد گرفیض سزای اوست که دل بست در وفای کسی فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38267