دل چو بستم بخدا حسبی الله و کفی نروم سوی سوی حسبی الله و کفی تن من خاک رهش دل من جلوه گهش سرو جانم بفدا حسبی الله و کفی او چو دردی دهدم یا که داغی نهدم نبرم نام دوا حسبی الله و کفی همه نورست و ضیا همه رویست و صفا همه مهرست و وفاحسبی الله و کفی او کند مهر و وفا من کنم جور و جفا من مرض اوست شفا حسبی الله و کفی گر بخواند بدوم ور براند نروم چون توان رفت کجا حسبی الله و کفی فیض ازین گونه بگوی در غم دوست بموی ورد جان ساز دلا حسبی الله و کفی فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38275