گر ز خود و عقل خود یکدو نفس رستمی دست و دل و پای عشق هر دو بهم بستمی رو بخدا کردمی دل بخدا دادمی رسته ز کون و مکان نیستمی هستمی پی بازل بردمی آب بقا خوردمی عمر ابر بردمی دست فنا بستمی با همهٔ بی همه، هم همهٔ نی همه از همه بگسستمی با همه پیوستمی دل ز جهان کندمی رسته ز هر بندمی از پل دوزخ چه باد رفتمی و جستمی از درکات جحیم با خبر و بی‌خبر در عرفات نعیم سر خوش بنشستمی باده شراب طهور آن می غلمان و حور منزل قصر بلور امن و امان نشتمی باده نوشیدمی خرقه فروشید می حله بپوشید می تاج و کمر بستمی فیض ز دامانم ار دست فراداشتی نی دل او خستمی نی شده پا بستمی فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38283