مست و بی پروا بیغما میروی لا اوحش الله خوب و زیبا میروی غارت جانهاست مقصود دلت تا بعزم صید دلها میروی میروی و همرهت دلهای ما تا نه نپنداری که بی پا میروی میروی و صد هزاران دل ز پی در خیالت آنکه تنها میروی میروی و شهر ویران میشود شهر صحرا میشود تا میروی شهر صحرا گشت و صحرا شهر شد تا ز منزل سوی صحرا میروی هم تماشای خودت خوشتر بود گر بسیری یا تماشا میروی جان و دل خواهم بقربانت کنم یکنفس می‌ایستی یا میروی فیض در گرد رهت مشگل رسد تند و تلخ و چست و زیبا میروی فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38300