ای زلف تو مسکن دل شیدائی
وی روی تو مجموع همه زیبائی
جان در تن هیچکس نماند ز نهار
آن عارض و زلف را بکس بنمائی
از حسرت آن لبم بلب آمد جان
از فکرت آن دهان شدم شیدائی
بیمار شدم ز آرزوی چشمت
گشتم ز خیال خال تو سودائی
ایمان بسواد کفر زلفت دادم
بستم زنار و بستدم ترسائی
از حسرت آن میان شدم چون موئی
باشد روزی که در کنارم آئی
گر در نظر تو فیض پستست ولی
دارد ز خیال قد تو بالائی
فیض کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۴۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/38312