دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس چشم من اندرنگر از می و ساغر مپرس جوشش خون را ببین از جگر مومنان وز ستم و ظلم آن طرهٔ کافر مپرس سکهٔ شاهی ببین در رخ همچون زرم نقش تمامی بخوان پس تو ز زرگر مپرس عشق چو لشکر کشید عالم جان را گرفت حال من از عشق پرس از من مضطر مپرس هست دل عاشقان همچو دل مرغ ازو جز سخن عاشقی نکتهٔ دیگر مپرس خاصیت مرغ چیست؟ آن که ز روزن پرد گر تو چو مرغی بیا برپر و از در مپرس چون پدر و مادر عاشق هم عشق اوست بیش مگو از پدر بیش ز مادر مپرس هست دل عاشقان همچو تنوری بتاب چون به تنور آمدی جز که ز آذر مپرس مرغ دل تو اگر عاشق این آتش است سوخته پر خوش تری هیچ تو از پر مپرس گر تو و دلدار سر هر دو یکی کرده ایت پای دگر کژ منه خواجه ازین سر مپرس دیده و گوش بشر دان که همه پرگل است از بصر پر وحل گوهر منظر مپرس چون که بشستی بصر از مدد خون دل مجلس شاهی تو راست جز می احمر مپرس رو تو به تبریز زود از پی این شکر را با لطف شمس حق از می و شکر مپرس مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3836