بیا که دانه لطیف است رو ز دام مترس قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند بیا بیا که حریفان تو را غلام مترس بیا بیا به شرابی و ساقی‌یی که مپرس درآ درآ بر آن شاه خوش سلام مترس شنیده‌یی که درین راه بیم جان و سر است چو یار آب حیات است ازین پیام مترس چو عشق عیسی وقت است و مرده می‌جوید بمیر پیش جمالش چو من تمام مترس اگر چه رطل گران است او سبک روح است ز دست دوست فروکش هزار جام مترس غلام شیر شدی بی‌کباب کی مانی؟ چو پخته خوار نباشی ز هیچ خام مترس حریف ماه شدی از عسس چه غم داری؟ صبوح روح چو دیدی ز صبح و شام مترس خیال دوست بیاورد سوی من جامی که گیر بادهٔ خاص و ز خاص و عام مترس بگفتمش مه روزه‌ست و روز گفت خموش که نشکند می جان روزه و صیام مترس درین مقام خلیل است و بایزید حریف بگیر جام مقیم و درین مقام مترس مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3838