یار نخواهم که بود بدخو و غم خوار و ترش چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش یار چو آیینه بود دوست چو لوزینه بود ساعت یاری نبود خایف و فرار و ترش هر که بود عاشق خود پنج نشان دارد بد سخت دل و سست قدم کاهل و بی‌کار و ترش ور چشمش بیش بود هم ترشی بیش کند دان مثل بیشی او سرکه بسیار ترش بس کن شرح ترشان این قدری بهر نشان کی طلبد در دل و جان طبع شکربار ترش؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3843