دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمش آن که بجست از کفم بار دگر بگیرمش آن که به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش دل بگداخت چون شکر بازفسرد چون جگر باز روان شد از بصر تا به نظر بگیرمش راه برم به سوی او شب به چراغ روی او چون برسم به کوی او حلقهٔ در بگیرمش درد دلم بتر شده چهرهٔ من چو زر شده تا ز رخم چو زر برد بر سر زر بگیرمش گر چه کمر شدم چه شد؟ هر چه بتر شدم چه شد؟ زیر و زبر شدم چه شد؟ زیر و زبر بگیرمش تا به سحر بپایمش همچو شکر بخایمش بند قبا گشایمش بند کمر بگیرمش خواب شده‌ست نرگسش زود درآیم از پسش کرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۲۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3844