غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگر است چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش ای خوشا، بیمار، کش پیوسته باری بر سر است زیر لب با ما حدیثی گو، که این بیمار را مدتی شد کارزوی شربتی زان شکرست آفتاب ما « بحمد الله» مبارک طالع است پادشاه ما به نام ایزد، همایون اختر است چون هلالش، هر زمان جاه و جلالی از نواست چون صباحش، هر نفس نور و صفایی در خورست ناله شبگیر سلمان، عاقبت شد کارگر بخت، بیدارست و دولت یار و همت یاورست سلمان ساوجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38449