دل می‌خرد حبیب و مرا این متاع نیست گر طالب سرست برین سر، نزاع نیست کاری است عشق مشکل و حالی است بس غریب کس را به هیچ حال برآن، اطلاع نیست دنیا خرند اهل مروت به هیچ وجه ارباب عشق را هوس این متاع نیست در عاشقی دلا ز ملامت مشو ملول کاحوال خستگاه هوا جز صراع نیست در سر ز استماع الست است مستیی ما را که احتیاج شراب و سماع نیست چون زلف اگر به تیغ سرم قطع می‌کنی ما را به مویی از تو سر انقطاع نیست هیچ آتشی به حرقت فرقت نمی‌رسد وان نیز دیده‌ام به سوز و وداع نیست سلمان امید مهر از آن ماهرو مدار زیرا میان این مه و مهر اجتماع نیست سلمان ساوجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38499