آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش
زین ساغر خندان رو جامی بچشانیدش
زین باده نخوردهست او زان بارد و سرد است او
با این همه بدهیدش جامی بپزانیدش
او سرکه چرا آرد؟ غوره ز چه افشارد؟
زان زهر همیبارد تا جمله بدانیدش
آن بادهٔ انگوری نفزاید جز کوری
پهلوی چنین باده بالله منشانیدش
باشد بودش سکته در گور نباید کرد
زین آب خضر یک کف در حلق چکانیدش
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۲۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3850