هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد حالم از عشق تو، هر روز، بتر می‌گردد بر مگرد از من و گر زانکه تو بر می‌گردی دین و دنیا و سعادت، همه، بر می‌گردد روی، پنهان مکن از من، که پری رویان را کار حسن، از نظر اهل نظر، می‌گردد فکر، در راه هوای تو، ز پا می‌افتد عقل، در کوی خیال تو، به سر می‌گردد رحم کن بر دلم ای ماه، که از آه دلم خانه ماه فلک، زیر و زبر می‌گردد آب و سنگم همه بردی و کنون دیده من آسیایی است که بر خون جگر می‌گردد تا کجا باد صبا، بوی تو در یوزه کند روز و شب بی سروپا بر همه در می‌گردد تیغ از دست تو عمر ابدی، می‌بخشد زهر بر یاد تو، جلاب و شکر می‌گردد رفت بر بوک و مگر عمر تو سلمان چه کنم کار دنیا همه، بر بوک و مگر می‌گردد سلمان ساوجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38529