دلی که شیفته یار دلربا باشد همیشه زار و پریشان و مبتلا باشد بلی عجب نبود گر بود پریشان حال گدا که در طلب وصل پادشا باشد بهانه تو رقیب است و نیست این مسموع رقیب را چه محل گر تو را رضا باشد جفای دشمن و جور رقیب و طعنه خلق خوش است بر دل اگر دوست را وفا باشد اگر تو را گذری بر من غریب افتد و یا تو را نظری بر من گدا باشد از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان وزین طرف شرف روزگار ما باشد فگار گشت به خون جگر دل سلمان بترس از آنکه بد و نیک را جزا باشد سلمان ساوجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38560