گل که خوش طلعت و خوشبو آمد عاشق روت به صد رو آمد کاسه‌ای داشت سرم را عشقت سر شوریده به زانو آمد نیست از هیچ طرف راه گریز تیرباران ز همه سو آمد حال این چشم ضعیفم می‌گفت قلمم، در قلمم مو آمد سرکشی کرد و نشد با ما راست آن سهی سرو که دلجو آمد راز مشک سر زلف در دل می‌نهفتم ز سخن بو آمد سر و بالای تو می‌جست در آب همچو سلمان که بلا جو آمد سلمان ساوجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38588