بوی زلف او دماغ جان معطر می‌کند یاد روی او چراغ دل منور می‌کند یک جهان دیوانه در زنجیر دارد زلف او که به سر خود هریکی سودای دیگر می‌کند صورت ماهیت رویش نبیند هر کسی هر کسی با خویشتن نقشی مصور می‌کند سینه‌ام بر آتش است و دم نمی‌یارم زدن ز آنکه گر لب می‌گشایم شعله سر بر می‌کند جان همی سوزد مرا چون عود و از انفاس من بوی جان می‌آید و مجلس معطر می‌کند سلمان ساوجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38602