یار دل می‌جوید و عاشق روانی می‌دهد چون کند مسکین در افتادست و جانی می‌دهد؟ چون نمی‌افتد به دستش آستین وصل دوست بر در او بوسه‌ای بر آستانی می‌دهد گفت: لعلت می‌دهم کام دلت، باری مرا گر نمی‌بخشد لبت کامی، زبانی می‌دهد با وصالش می‌توانم جاودان خوش زیستن گر فراق او مرا یکدم امانی می دهد گو برون کن جان و دل هرکس که او چون جام می می‌رود خود را به دست دلستانی می‌دهد گفتمش موی تو بر زانو چه آید هر زمان؟ گفت: پیشم شرح حال ناتوانی می‌دهد گفتم: از من هیچ ذکری می‌رود در حلقه‌اش؟ گفت: سودا بین که تشویش فلانی می‌دهد غم مخور سلمان به غم خوردن که چرخ از خوان خویش هر همایی را که بینی استخوانی می‌دهد سلمان ساوجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38627