دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری جان در غم عشق تو بدادیم به زاری دل در غم عشق تو نهادیم نه بر عمر زیرا که مقیم است غم و عمر گذاری تا چند بگریم من و تا چند بنالم از شوق گل روی تو چون ابر بهاری؟ من ذره ناچیز و تو خورشید دلفروز صد مهر مرا هست و تو یک ذره نداری فریاد ز زلف تو که صد بار به روزی در روز سفیدم بنماید، شب تاری من چون به سر آرم صنما بی تو که هر شب؟ خوابم بری از چشم و خیالم بگذاری جان مهر لبش دارد و شرطست که جان را سلمان به همان مهر به جانان بسپاری سلمان ساوجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38766