شنودم که می‌گفت بشوده به شیخ که احوال حاجی است در اضطراب چه من دوش خوابی عجب دیده‌ام که سیلی در آمد ز کوه زراب عمارات حاجی و پالانهاش همی برد و می‌کرد یکسر خراب یکی از خبیثان شهر این سخن به جایی رسانید و دادش جواب نمایند هر شب خران را بخواب که پالان گران را ببردست آب سلمان ساوجی : دیوان اشعار : قطعات : قطعه شمارهٔ ۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38810