آن مایی همچو ما دلشاد باش در گلستان همچو سرو آزاد باش چون ز شاگردان عشقی ای ظریف در گشاد دل چو عشق استاد باش گر غمی آید گلوی او بگیر داد ازو بستان امیر داد باش جان تو مست است در بزم احد تن میان خلق گو آحاد باش گاه با شیرین چو خسرو خوش بخند گه ز هجرش کوه کن فرهاد باش گه نشاط انگیز همچون گلشنش گه چو بلبل نال و خوش فریاد باش پیش سروش چون خرامد خاک باش چون گلش عنبر فشاند باد باش حاصل این است ای برادر چون فلک در جهان کهنه نوبنیاد باش در میان خارها چون خارپشت سر درون و شادمان و راد باش مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3882