عقل آمد عاشقا خود را بپوش وای ما ای وای ما از عقل و هوش یا برو از جمع ما ای چشم و عقل یا شوم از ننگ تو‌ بی‌چشم و گوش تو چو آبی ز آتش ما دور شو یا درآ در دیگ ما با ما بجوش گر‌ نمی‌خواهی که خردت بشکند مرده شو با موج و با دریا مکوش گر بگویی عاشقم هست امتحان سر مپیچ و رطل مردان را بنوش می‌خروشم لیکن از مستی عشق همچو چنگم‌ بی‌خبر من از خروش شمس تبریزی مرا کردی خراب هم تو ساقی هم تو می هم می فروش مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3883