مشیر ملک و صلاح زمانه عزالدین که هر چه هست به جز خدمت تو نیست صلاح هرآنچه بر دل خصمت گذشته کج بوده مگر به روز نبرد تو در سهام و رماح به هر زمین که گذر کرده باد آبادی نسیم معدلتت جسته از مهب ریاح بزگوارا یک شمه بشنو از حالم که چیست بر دلم از گردش صباح و رواح جماعتی چه جماعت سه چار بی سر و بن همه به خصمی من بر کشیده قلب و جناح بر آن امید نشسته که خون من ریزند که هر چه بود به جز خونشان نبود مباح بجز هنر همه جرمم دعای دولت توست که عقد منتظمش کرد روزگار و شاح به دولت تو بر آرم دمارشان از سر مرا زبان چو خنجر کفایت است صلاح تو دیرمان به جهان و جهانیان که تو را بدین به خلق فرستاد رازق فتاح سلمان ساوجی : دیوان اشعار : قطعات : قطعات : قطعه شمارهٔ ۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38839