پادشاها صبوح دولت تو متصل با صباح محشر باد بنده امروز پنج روز گذشت که برین برهمی زنم فریاد نه کسی می‌رسد به فریادم نه یکی می‌کند ز حالم یاد چه دهم شرح لطفهای کچل آن نکو سیرت فرشته نهاد سر من از جفای او کل شد که به موییم از و نگشاد بستد از بنده راه خود صد بار یک یک راه راه بنده نداد کرد بیداد و داد دشنامم دادای پادشاه عادل داد بخت نیکت به منتهای امید برساناد و چشم بدمرساد سلمان ساوجی : دیوان اشعار : قطعات : قطعه شمارهٔ ۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38841