چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته و باکی به خاک رهگذار حبیب می‌گفتم که ای غلام تو آب حیات در پاکی کجا شدت گل این باغ و شمع این مجلس کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی بسی ازین کلمات و حدیث رفت و نبود در آن منازل خاکی به جز صدا حاکی زمان زمان به دل و چشم خویش می‌گفتم ایا منازل سلمان این سلماکی سلمان ساوجی : دیوان اشعار : قطعات : قطعه شمارهٔ ۱۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/38958