باز درآمد ز راه بی‌خود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببرده‌‌ست دوش گرز برآورد عشق کوفت سر عقل را شد ز بلندی عشق چرخ فلک پست دوش دولت نو شد پدید دام جهان را درید مرغ ظریف از قفص شکر که وارست دوش آنچه به هفت آسمان جست فرشته و نیافت نک به زمین گاه خاک سهل برون جست دوش آن که دل جبرئیل از کف او خسته بود مرغ پراشکسته‌یی سینهٔ او خست دوش عقل کمالی که او گردن شیران شکست عاشق بی‌دست و پا گردن او بست دوش از شرر آفتاب شیشهٔ گردون نکفت سایهٔ بی‌سایه‌یی دید دراشکست دوش ماه که چون عاشقان در پی خورشید بود بعد فراق دراز خفیه بپیوست دوش آن که درو عقل و وهم می‌نرسد از قصور گشت عیان تا که عشق کوفت برو دست دوش هر چه بود آن خیال گردد روزی وصال چند خیال عدم آمد در هست دوش خامش باش ای دلیل خامشی‌ات گفتن است شد سر و گوشت بلند از سخن پست دوش مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۲۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3900