شوق می ام نیمه شب بر در خمار برد بوی گلم صبح دم بر صف گلزار برد ناله چنگ مغان آمد و گوشم گرفت بیخودم از صومعه بر در خمار برد با همه مستی مرا پیر مغان بار داد هرچه ز هستی من یافت به یکبار برد ساقی ام از یک جهت ساقر و پیمانه داد مطربم از یک طرف خرقه و دستار برد همچو گلم مدتی عشق در آتش نهاد عاقبت آب مرا بر سر بازار برد کار چو با عقل بود عشق مجالی نداشت عشق درآمد ز در عقل من از کار برد سلمان ساوجی : جمشید و خورشید : بخش ۵۲ - غزل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39257