چو بر حدود یار حبیب بگذشتم که کرده بود خرابش جهان زبیبا کی مجاوران دیار خراب را دیدم در آن خرابه خراب و شکسته و باکی به خاک راهگذار حبیب می گفتم که ای غلام تو آب حیات در پاکی کجا شدت گل این باغ شمع این مجلس؟ کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی؟ بسی ازاین کلمات و حدیث رفت و نبود در آن منازل خاکی به جز صدا حاکی مرا که منزل آن ماه بود در دل و چشم نبوده هیچ تعلق به منزل خاکی زمان زمان به دل و چشم خویش می گفتم ابا منازل سلمی و این سلماکی؟ سلمان ساوجی : جمشید و خورشید : بخش ۵۶ - قطعه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39261