چو نی بسینه خروشد دلی که من دارم بناله گرم بود محفلی که من دارم بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب بروی آب بود منزلی که من دارم دل من از نگه گرم او نپرهیزد ز برق سر نکشد حاصلی که من دارم بخون نشسته ام از جان ستانی دل خویش درون سینه بود قاتلی که مندارم ز شرم عشق خموشم کجاست گریه شوق ؟ که با تو شرح دهد مشکلی که مندارم رهی چو شمع فروزان گرم بسوزانند زبان شکوه ندارد دلی که من دارم رهی معیری : غزلها - جلد اول : نای خروشان گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39467