چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟ چو طاقت از دل بی تاب من گریزانی ؟ ز دیده ای که بود پاک تر ز شبنم صبح چرا چو اشک من ای سیمتن گریزانی ؟ درون پیرهنت گر نهان کنیم چه سود ؟ نسیم صبحی و از پیرهن گریزانی چو آب چشمه دلی پاک و نرم خو دارم نه آتشم که ز آغوش من گریزانی رهی نمیرمد آهوی وحشی از صیاد بدین صفت که تو از خویشتن گریزانی رهی معیری : غزلها - جلد دوم : گریزان گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39489