شب یار من تب است و غم سینه سوز هم تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم ای اشک همتی که به کشت وجود من آتش فکند آه و دل سینه سوز هم گفتم : که با تو شمع طرب تابناک نیست گفتا : که سیمگون مه گیتی فروز هم گفتم : که بعد از آنهمه دلها که سوختی کس می خورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم ای غم مگر تو یار شوی ورنه با رهی دل دشمن است و آن صنم دلفروز هم رهی معیری : غزلها - جلد دوم : غزلها - جلد دوم : مردم فریب گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39491