بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده‌ام شمع طرب ز بخت ما آتش خانه‌سوز شد گشت بلای جان من عشق به جان خریده‌ام حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو ز من بریده‌ای من ز جهان بریده‌ام تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده‌ام یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده‌ام رهی معیری : غزلها - جلد چهارم : حاصل عمر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39524