هوشم ربوده ماه قدح نوشی خورشید روی زهره بناگوشی زنجیر دل ز جعد سیه سازی گلبرگ تر به مشک سیه پوشی از غم بسان سوزن زرینم در آرزوی سیم بر و دوشی خون جگر به ساغر من کرده ساغر ز دست مدعیان نوشی بینم بلا ز نرگس بیماری دارم فغان ز غنچه خاموشی دردا که نیست ز آن بت نوشین لب ما را نه بوسه ای و نه آغوشی بالای او به سرو سهی ماند مژگان او بخت رهی ماند ای مشکبو نسیم صبحگاهی از من بگو بدان مه خرگاهی آه و فغان من به قلک برشد سنگین دلت نیافته آگاهی با آهنین دل تو چه داند کرد؟ آه شب و فغان سحرگاهی ای همنشین بیهوده گو تا چند جان مرا به خیره همی کاهی؟ راحت ز جان خسته چه می جویی؟ طاقت ز مرغ بسته چه میخواهی؟ بینی گر آن دو برگ شقایق را دانی بلای خاطر عاشق را رهی معیری : چند تغزل : ماه قدح پوش گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39550