توبه سفر گیرد با پای لنگ
صبر فرو افتد، در چاه تنگ
جز من و ساقی بنماند کسی
چون کند آن چنگ ترنگاترنگ
عقل چو این دید، برون جست و رفت
با دل دیوانه که کردست جنگ؟
صدر خرابات کسی را بود
کو رهد از صدر و ز نام و ز ننگ
هر که زاندیشه دلارام ساخت
کشتی برساخت ز پشت نهنگ
وان که در اندیشهٔ یک جو زر است
او خر پالان بود و پالهنگ
یار منی، زود فروجه ز خر
خر بفروش و برهان بیدرنگ
کون خری، دنب خری گیر و رو
رو که کلیدی نبود در مدنگ
راز مگو پیش خران، ای مسیح
باده ستان از کف ساقی شنگ
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۳۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3956