صد هزاران همچو ما غرقه درین دریای دل
تا چه باشد عاقبتشان، وای دل، ای وای دل
گر امان خواهی، امانی ندهدت آن بیامان
میکشد جان را ازین گل، تا به سربالای دل
هر نواحی فوج فوج اندر گوی یا پشتهیی
گاه پشته، گاه گو، از چیست؟ از غوغای دل
قلزم روح است دل، یا کشتی نوح است دل
موج موج خون فراز جوشش و گرمای دل
شور می نوشان نگر، وان نور خاموشان نگر
جملگی سر گشت آن کو مرد اندر پای دل
گرد ما در میپری، ای رشک ماه و مشتری
آمدی تا دل بری، ای قاف و ای عنقای دل
ای که کالیوه بگشتی در جهان با پر جان
هیچ دیدی شیوهیی تو، لایق سودای دل؟
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۴۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3967