شتران مست شدستند، ببین رقص جمل زاشتر مست که جوید ادب و علم و عمل؟ علم ما دادهٔ او و ره ما جادهٔ او گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشید حمل دم او جان دهدت، روز نفخت بپذیر کار او کن فیکون است، نه موقوف علل ما درین ره همه نسرین و قرنفل کوبیم ما نه زان اشتر عامیم که کوبیم وحل شتران وحلی بستهٔ این آب و گلند پیش جان و دل ما، آب و گلی را چه محل؟ ناقة الله بزاده به دعای صالح جهت معجزهٔ دین ز کمرگاه جبل هان و هان، ناقهٔ حقیم، تعرض مکنید تا نبرد سرتان را سر شمشیر اجل سوی مشرق نرویم و سوی مغرب نرویم تا ابد گام زنان جانب خورشید ازل هله بنشین، تو بجنبان سر و می‌گوی بلی شمس تبریز نماید به تو اسرار غزل مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3968