چشم تو با چشم من، هر دم بی‌قیل و قال دارد در درس عشق، بحث و جواب و سوآل گاه کند لاغرم، همچو لب ساغرم گاه کند فربهم، تا نروم در جوال چون کشدم سوی طوی، من بکشم گوش شیر چون که نهان کرد روی، ناله کنم از شغال چون نگرم سوی نقش، گوید ای بت پرست چشم نهم سوی مال، او دهدم گوشمال گویمش ای آفتاب، بر همه دل‌ها بتاب جمله جهان ذره‌ها، نور خوشت را عیال سر بزن ای آفتاب از پس کوه سحاب هر نظری را نما بی‌سخنی شرح حال باز مگیر آب پاک، از جگر شوره خاک منع مکن از جلال، پرتو نور جلال جلوه چو شد نور ما، آن ملک نورها نور شود جمله روح، عقل شود بی‌عقال ای که می‌اش خورده‌یی، از چه تو پژمرده‌یی؟ باغ رخش دیده‌یی، بازگشا پرو بال باز سرم گشت مست، هیچ مگو دست دست باقی این بایدت؟ رو شب و فردا تعال مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3974