تیر و سنان و خنجر و شمشیرم آرزوست با من میا که مسلک شبیرم آرزوست از بهر آشیانه خس اندوزیم نگر باز این نگر که شعلهٔ در گیرم آرزوست گفتند لب ببند و ز اسرار ما مگو گفتم که خیر نعرهٔ تکبیرم آرزوست گفتند هر چه در دلت آید ز ما بخواه گفتم که بی حجابی تقدیرم آرزوست از روزگار خویش ندانم جز این قدر خوابم ز یاد رفته و تعبیرم آرزوست کو آن نگاه ناز که اول دلم ربود عمرت دراز باد همان تیرم آرزوست اقبال لاهوری : پیام مشرق : تیر و سنان و خنجر و شمشیرم آرزوست گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39929