آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم گرد غریبان چمن، خیزید تا جولان کنیم امروز چون زنبورها، پران شویم از گل به گل تا در عسل خانه‌ی جهان، شش گوشه آبادان کنیم آمد رسولی از چمن، کین طبل را پنهان مزن ما طبل خانه‌ی عشق را، از نعره‌ها ویران کنیم بشنو سماع آسمان، خیزید ای دیوانگان جانم فدای عاشقان، امروز جان افشان کنیم زنجیرها را بردریم، ما هر یکی آهنگریم آهن گزان چون کلبتین، آهنگ آتشدان کنیم چون کورهٔ آهنگران، در آتش دل می‌دمیم کاهن دلان را زین نفس، مستعمل فرمان کنیم آتش درین عالم زنیم، وین چرخ را برهم زنیم وین عقل پا بر جای را، چون خویش سرگردان کنیم کوبیم ما بی‌پا و سر، گه پای میدان گاه سر ما کی به فرمان خودیم، تا این کنیم و آن کنیم؟ نی نی، چو چوگانیم ما، در دست شه گردان شده تا صد هزاران گوی را، در پای شه غلطان کنیم خامش کنیم و خامشی هم مایهٔ دیوانگی‌ست این عقل باشد کاتشی در پنبه‌یی پنهان کنیم؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۳۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3994