اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست گدای کوی تو کمتر ز پادشاهی نیست بخواب رفته جوانان و مرده دل پیران نصیب سینهٔ کس آه صبحگاهی نیست به این بهانه بدشت طلب ز پا منشین که در زمانهٔ ما آشنای راهی نیست ز وقت خویش چه غافل نشسته ئی دریاب زمانه ئی که حسابش ز سال و ماهی نیست درین رباط کهن چشم عافیت داری ترا به کشمکش زندگی نگاهی نیست گناه ما چه نویسند کاتبان عمل نصیب ما ز جهان تو جز نگاهی نیست بیا که دامن اقبال را بدست آریم که او ز خرقه فروشان خانقاهی نیست اقبال لاهوری : پیام مشرق : اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39957