حکیم: «بنی آدم اعضای یکدیگرند» همان نخل را شاخ و برگ و بر اند دماغ ار خرد زاست از فطرت است اگر پا زمین ساست از فطرت است یکی کار فرما ، یکی کار ساز نیاید ز محمود کار ایاز نبینی که از قسمت کار زیست سراپا چمن می شود خار زیست مرد مزدور: فریبی به حکمت مرا ای حکیم که نتوان شکست این طلسم قدیم مس خام را از زر اندوده ئی مرا خوی تسلیم فرموده ئی کند بحر را آبنایم اسیر ز خارا برد تیشه ام جوی شیر حق کوهکن دادی ای نکته سنج به پرویز پرکار و نا برده رنج خطا را به حکمت مگردان صواب خضر را نگیری بدام سراب به دوش زمین بار ، سرمایه دار ندارد گذشت از خور و خواب و کار جهان راست بهروزی از دست مزد ندانی که این هیچ کار است دزد پی جرم او پوزش آورده ئی به این عقل و دانش فسون خورده ئی اقبال لاهوری : پیام مشرق : محاوره ما بین حکیم فرانسوی اوگوست کنت و مرد مزدور گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39971