دوش رفتم به تماشای خرابات فرنگ شوخ گفتاری رندی دلم از دست ربود گفت این نیست کلیسا که بیابی در وی صحبت دخترک زهره وش و نای و سرود این خرابات فرنگ است و ز تأثیر میش آنچه مذموم شمارند ، نماید محمود نیک و بد را به ترازوی دگر سنجیدیم چشمه ئی داشت ترازوی نصاری و یهود خوب ، زشت است اگر پنجهٔ گیرات شکست زشت ، خوب است اگر تاب و توان تو فزود تو اگر در نگری جز به ریا نیست حیات هر که اندر گرو صدق و صفا بود نبود دعوی صدق و صفا پردهٔ ناموس ریاست پیر ما گفت مس از سیم بباید اندود فاش گفتم بتو اسرار نهانخانهٔ زیست به کسی باز مگو تا که بیابی مقصود اقبال لاهوری : پیام مشرق : خرابات فرنگ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/39979