من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم به نظارهٔ جمالی چو ستاره دیده بازم بهوای زخمه تو همه نالهٔ خموشم تو باین گمان که شاید ز نوا فتاده سازم به ضمیرم آنچنان کن که ز شعلهٔ نوائی دل خاکیان فروزم دل نوریان گدازم تب و تاب فطرت ما ز نیازمندی ما تو خدای بی نیازی نرسی بسوز و سازم به کسی عیان نکردم ز کسی نهان نکردم غزل آنچنان سرودم که برون فتاد رازم اقبال لاهوری : زبور عجم : من اگرچه تیره خاکم دلکیست برگ و سازم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40008