بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را بند نقاب بر گشا ماه تمام خویش را زمزمهٔ کهن سرای گردش باده تیز کن باز به بزم ما نگر ، آتش جام خویش را دام ز گیسوان بدوش زحمت گلستان بری صید چرا نمی کنی طایر بام خویش را ریگ عراق منتظر ، کشت حجاز تشنه کام خون حسین باز ده کوفه و شام خویش را دوش به راهبر زند ، راه یگانه طی کند می ندهد بدست کس عشق زمام خویش را ناله به آستان دیر بیخبرانه می زدم تا بحرم شناختم راه و مقام خویش را قافله بهار را طایر پیش رس نگر آنکه بخلوت قفس گفت پیام خویش را اقبال لاهوری : زبور عجم : بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40010