نوای من از آن پر سوز و بیباک و غم انگیزست بخاشاکم شرار افتاده باد صبحدم تیز است ندارد عشق سامانی ولیکن تیشه ئی دارد خراشد سینهٔ کهسار و پاک از خون پرویز است مرا در دل خلید این نکته از مرد ادا دانی ز معشوقان نگه کاری تر از حرف دلاویز است به بالینم بیا ، یکدم نشین ، کز درد مهجوری تهی پیمانه بزم ترا پیمانه لبریز است به بستان جلوه دادم آتش داغ جدائی را نسیمش تیز تر می سازد و شبنم غلط ریز است اشارتهای پنهان خانمان برهم زند لیکن مرا آن غمزه می باید که بیباک است و خونریز است نشیمن هر دو را در آب و گل لیکن چه رازست این خرد را صحبت گل خوشتر آید دل کم آمیز است مرا بنگر که در هندوستان دیگر نمی بینی برهمن زاده ئی رمز آشنای روم و تبریز است اقبال لاهوری : زبور عجم : نوای من از آن پر سوز و بیباک و غم انگیزست گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/40011